خاطره ای که از اول مهر دارین رو بنویسین (منظورم سال اول ابتداییه)
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1395/07/03 - 14:26
دیدگاه
Reza

اولین رو که اسم ها رو صدا کردن و رفتیم تو کلاس نشستیم . خانم معلم احمدی اومد کلاس و بعد سلام و علیک گفت بچه ها من از امروز مثل مادرتون هستم من گفتم خانم من مامان دارم :)

1395/07/3 - 15:23
Mohammad65

جالب بود :d
من تنها چیزی که یادم میاد اول مهر اکثراً گریه میکردن و دنبال مامانشون بودن
من گریه نمیکردم و مدام تو این فکر بودم که چرا اینا گریه میکنن :d

1395/07/3 - 15:25
Reza

تو کلا از اول شر بودی از چشمات مشخصه :)

1395/07/3 - 15:28
Mohammad65

{-33-}

1395/07/3 - 15:34
CORAL

منم گریه می کردم یه ناظمی داشتیم می لنگید میومد بچه هایی ک تو صف ی خورده کج وایمیستادن رو وشگون میگرفت اصلا داستانی بود این زنه هرجا هست خدا نیامرزتش{-64-}

1395/07/3 - 15:40
Mohammad65

:d
بگو خدا بیامرزه

1395/07/3 - 15:41
Reza

محمد خوبه از شیطنت های دوره تحصیلت بنویسی :)

1395/07/3 - 15:49
Mohammad65

اول ابتدایی املاء شدم صفر، همه رو درست نوشته بودم فقط مشکلش این بود که از چپ به راست نوشتم :d

1395/07/3 - 15:50
CORAL

خیلی درد داشت زنیکه روانی وشگون می گرفت من تو مدرسه اذیت مون می کردن چند بار بابام اومد حالشونو گرفت بهتر شدن{-7-}

1395/07/3 - 15:51
Mohammad65

:d

1395/07/3 - 15:52
Reza

محمد غرب زده بودی {-7-}

1395/07/3 - 15:56
Mohammad65

{-33-}

1395/07/3 - 15:57
CORAL

محمد {-7-}
تو اشتباهی دنیا اومدی ایران
تو از همون اول واسه آمریکا بودی {-105-}

1395/07/3 - 16:14
Mohammad65

{-18-}

1395/07/3 - 16:15
Mohammad65

یادمه تو دوران ابتدایی یه ناظم داشتیم که میگفت هر کسی تو امتحانهایی که تو طول هفته برگزار میشه نمره 17 به بالا رو بیاره میتونه زنگ ورزش بره بازی کنه در غیر اینصورت باید بشینه کنار و بقیه رو نگاه کنه
من بعضی درسا رو میخوندم بعضی امتحانای سخت رو هم تقلب میزدم، فک کن از یکی تقلب میزدم اون نمرش پایین تر از 17 می شد اونوقت نمره من بالای 17 می شد
بعد وقتی زنگ ورزش می شد اون نمیتونست بازی کنه میرفت به ناظم میگفت که من امتحانامو با تقلب بالای 17 می شم :d

1395/07/3 - 16:19
Reza

خیلی شیطون بودی {-7-}

1395/07/3 - 16:36
Mohammad65

خاطره زیاد دارم از کل دورات تحصیلی:d ، فک کنم بقیه هم خاطراتشون رو تو همین پست بنویسن قشنگ بشه

1395/07/3 - 16:40
Reza

بعله خوبه تو یک مطلب همه خاطرات رو بنویسیم .

1395/07/3 - 16:44
CORAL

من خاطراتم خیلی شیرین نیس
یکی از معلما رو نفرین کردم که بمیره ازبس اذیت می کرد
حتی یه روز روی یکی از میزای مدرسه با خودکار کندم این جمله رو:|

بعد عید همون سال یعنی دو سه ماه بعد توی یه تصادف خیلی خیلی بد مرد
معلم خیلی بدی بود عقده روانی داشت فقط مانتو کوتاه میپوشید و آرایش میکرد معلم ریاضی مون بود فکر کنم 32-33 سالش بود

وقتی مرد انقدر خوشحال شدم که ی معلم دیگه میاد معلم بعدی هم که اومد خیلی خوب و مهربون بود واقعا دوسش داشتم :)
کابوس های من از درس ریاضی تموم شد

1395/07/5 - 09:18
Mohammad65

قاتل :d

1395/07/5 - 16:11
yalda

یادم نمیاد ولی مدرسه رو ندوس -_- اه اه

1395/07/5 - 23:48
Mohammad65

فکر کنی یادت میاد :d

1395/07/6 - 14:16
yalda

نوچ حافظه تعطیل :|

1395/07/7 - 09:50
Mohammad65

کرکره مغزت رو کشیدی پایین :|

1395/07/10 - 08:36
yalda

یسک :|

1395/07/10 - 10:20
Mohammad65

خسته نباشی دلاور خدا قوت پهلوان :|

1395/07/10 - 15:53
yalda

مغزم این روزا هنگه ترکیده برام دعا کن پسر خوب : (

1395/07/12 - 00:01
Mohammad65

محتاجیم به دعا، انشاءالله هر چی خوبه خدا واست بنویسه :)

1395/07/12 - 08:59