جهت عضویت در شبکه اجتماعی نمیدونم و دنبال کردنِ Mohammad تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی نمیدونم یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی نمیدونم توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
اولین رو که اسم ها رو صدا کردن و رفتیم تو کلاس نشستیم . خانم معلم احمدی اومد کلاس و بعد سلام و علیک گفت بچه ها من از امروز مثل مادرتون هستم من گفتم خانم من مامان دارم
یادمه تو دوران ابتدایی یه ناظم داشتیم که میگفت هر کسی تو امتحانهایی که تو طول هفته برگزار میشه نمره 17 به بالا رو بیاره میتونه زنگ ورزش بره بازی کنه در غیر اینصورت باید بشینه کنار و بقیه رو نگاه کنه
من بعضی درسا رو میخوندم بعضی امتحانای سخت رو هم تقلب میزدم، فک کن از یکی تقلب میزدم اون نمرش پایین تر از 17 می شد اونوقت نمره من بالای 17 می شد
بعد وقتی زنگ ورزش می شد اون نمیتونست بازی کنه میرفت به ناظم میگفت که من امتحانامو با تقلب بالای 17 می شم
من خاطراتم خیلی شیرین نیس
یکی از معلما رو نفرین کردم که بمیره ازبس اذیت می کرد
حتی یه روز روی یکی از میزای مدرسه با خودکار کندم این جمله رو
بعد عید همون سال یعنی دو سه ماه بعد توی یه تصادف خیلی خیلی بد مرد
معلم خیلی بدی بود عقده روانی داشت فقط مانتو کوتاه میپوشید و آرایش میکرد معلم ریاضی مون بود فکر کنم 32-33 سالش بود
وقتی مرد انقدر خوشحال شدم که ی معلم دیگه میاد معلم بعدی هم که اومد خیلی خوب و مهربون بود واقعا دوسش داشتم
کابوس های من از درس ریاضی تموم شد
اولین رو که اسم ها رو صدا کردن و رفتیم تو کلاس نشستیم . خانم معلم احمدی اومد کلاس و بعد سلام و علیک گفت بچه ها من از امروز مثل مادرتون هستم من گفتم خانم من مامان دارم
1395/07/3 - 15:23جالب بود
1395/07/3 - 15:25من تنها چیزی که یادم میاد اول مهر اکثراً گریه میکردن و دنبال مامانشون بودن
من گریه نمیکردم و مدام تو این فکر بودم که چرا اینا گریه میکنن
تو کلا از اول شر بودی از چشمات مشخصه
1395/07/3 - 15:28منم گریه می کردم یه ناظمی داشتیم می لنگید میومد بچه هایی ک تو صف ی خورده کج وایمیستادن رو وشگون میگرفت اصلا داستانی بود این زنه هرجا هست خدا نیامرزتش
1395/07/3 - 15:40
1395/07/3 - 15:41بگو خدا بیامرزه
محمد خوبه از شیطنت های دوره تحصیلت بنویسی
1395/07/3 - 15:49اول ابتدایی املاء شدم صفر، همه رو درست نوشته بودم فقط مشکلش این بود که از چپ به راست نوشتم
1395/07/3 - 15:50خیلی درد داشت زنیکه روانی وشگون می گرفت من تو مدرسه اذیت مون می کردن چند بار بابام اومد حالشونو گرفت بهتر شدن
1395/07/3 - 15:51محمد غرب زده بودی
1395/07/3 - 15:56محمد
1395/07/3 - 16:14تو اشتباهی دنیا اومدی ایران
تو از همون اول واسه آمریکا بودی
یادمه تو دوران ابتدایی یه ناظم داشتیم که میگفت هر کسی تو امتحانهایی که تو طول هفته برگزار میشه نمره 17 به بالا رو بیاره میتونه زنگ ورزش بره بازی کنه در غیر اینصورت باید بشینه کنار و بقیه رو نگاه کنه
1395/07/3 - 16:19من بعضی درسا رو میخوندم بعضی امتحانای سخت رو هم تقلب میزدم، فک کن از یکی تقلب میزدم اون نمرش پایین تر از 17 می شد اونوقت نمره من بالای 17 می شد
بعد وقتی زنگ ورزش می شد اون نمیتونست بازی کنه میرفت به ناظم میگفت که من امتحانامو با تقلب بالای 17 می شم
خیلی شیطون بودی
1395/07/3 - 16:36خاطره زیاد دارم از کل دورات تحصیلی ، فک کنم بقیه هم خاطراتشون رو تو همین پست بنویسن قشنگ بشه
1395/07/3 - 16:40بعله خوبه تو یک مطلب همه خاطرات رو بنویسیم .
1395/07/3 - 16:44من خاطراتم خیلی شیرین نیس
1395/07/5 - 09:18یکی از معلما رو نفرین کردم که بمیره ازبس اذیت می کرد
حتی یه روز روی یکی از میزای مدرسه با خودکار کندم این جمله رو
بعد عید همون سال یعنی دو سه ماه بعد توی یه تصادف خیلی خیلی بد مرد
معلم خیلی بدی بود عقده روانی داشت فقط مانتو کوتاه میپوشید و آرایش میکرد معلم ریاضی مون بود فکر کنم 32-33 سالش بود
وقتی مرد انقدر خوشحال شدم که ی معلم دیگه میاد معلم بعدی هم که اومد خیلی خوب و مهربون بود واقعا دوسش داشتم
کابوس های من از درس ریاضی تموم شد
قاتل
1395/07/5 - 16:11یادم نمیاد ولی مدرسه رو ندوس -_- اه اه
1395/07/5 - 23:48فکر کنی یادت میاد
1395/07/6 - 14:16نوچ حافظه تعطیل
1395/07/7 - 09:50کرکره مغزت رو کشیدی پایین
1395/07/10 - 08:36یسک
1395/07/10 - 10:20خسته نباشی دلاور خدا قوت پهلوان
1395/07/10 - 15:53مغزم این روزا هنگه ترکیده برام دعا کن پسر خوب : (
1395/07/12 - 00:01محتاجیم به دعا، انشاءالله هر چی خوبه خدا واست بنویسه
1395/07/12 - 08:59